اخبار و امیدی اندک



ایسنا/اصفهان شناخت یک ملت، کار سختی است؛ احساسات ما درباره جوامع‌مان باواسطه شکل می‌گیرند و به‌جای واقعیت، بر تصورات استوار هستند. روندی که به‌خصوص از طریق دو ابزار میسر شده است: معماری و اخبار.

ی هست به نام «اخبار» که آلن دوباتن آن را نوشته، مریم تقدیسی ترجمه و نشر ققنوس، منتشر کرده است. دوباتن، در این کتاب، شرح می‌دهد اگر آرمان‌شهری که در تمام طول تاریخ، بشر در آرزوی دست یافتن به آن بوده پیدا و یا ساخته شود، ارائه اخبار در آن به چه شکل خواهد بود.

به بهانه روز ، خلاصه‌ای از مطالبی که در صفحات ۳۳ تا ۴۵ این کتاب، با عنوان «امیدی اندک» آمده را در ادامه می‌خوانید:

«اخبار، ما را با طیف گسترده‌تری از انسان‌هایی آشنا می‌سازد که شاید هرگز آن‌ها را رودررو ملاقات نکنیم و به‌مرور و از طریق داستان‌هایی که می‌شنویم و روش روایتشان، تصوری از کشوری که در آن زندگی می‌کنیم در ذهنمان شکل می‌گیرد. به‌این‌ترتیب است که هرروز با گوش کردن به اخبار، به حقایقی هولناک درباره مردم اطرافمان پی می‌بریم:

مادری متهم شد به این‌که به پسر چهارساله‌اش تا حد مرگ گرسنگی داده است.

مردی که همسرش را در زیرزمین به زنجیر کشیده بود او را با زنجیر قلاده سگ شلاق می‌زد.

خلبانی همسر ثروتمندش را به جرم اینکه موجب احساس حقارت در او شده بود تا حد مرگ کتک زد و به قتل رساند.

طفل نوپایی به علت فاجعۀ نبود هماهنگی بین پزشکان در بیمارستان از شدت خونریزی جان داد.

(دیلی میل)

چنین ماجراهایی بیش ازآنچه تصور می‌کنیم، ذهنمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. میلیون‌ها نفر هرروز چنین خبرهایی را می‌خوانند. این خبرها از اکثر رمان‌ها و حتی برخی از دوستانمان جذاب‌ترند. آن‌ها ناخودآگاه در ذهنمان رخنه می‌کنند و دیدگاهمان را درباره بیگانه‌ها شکل می‌دهند. بعد از خواندن چنین ماجراهایی بسیاری از مسائل پیچیده‌تر و سخت‌تر به نظر می‌رسند. امیدوار بودن، کار بسیار سختی می‌شود.

اگر از اخبار بپرسید چرا تصمیم گرفته این اطلاعات را در اختیارمان بگذارد و ما را دیوانه کند، موقرانه پاسخ خواهد داد که چاره‌ای جز این ندارد؛ چون وظیفه‌اش انتقال حقایق است. اتفاقاتی که در فلان کشور رخ می‌دهد، حاصل تصمیم اخبار نبوده است. این داستان‌ها همه واقعی‌اند و وظیفه اصحاب مطبوعات، مطلع ساختن مردم از این پدیده‌های مهم است. آن‌ها باید مانند پزشکی که بیمار خود را با صراحت و بدون نازک‌طبعی، در جریان بیماری‌اش قرار می‌دهد، مردم را در جریان حقایق قرار دهند ولی این، تمام حقیقت نیست.

در همه کشورها، در مقطع زمانی معینی، انبوهی از شواهد متضاد درباره رخدادها وجود دارد. قاتلان منحرف، همه‌جا هستند ولی ده‌ها میلیون نفر هم هستند که از تعدی به کودکان و کشتن‌شان بیزارند. فکر کشتن همسر، با ساطور قصابی، به ذهن برخی خطور می‌کند ولی اکثر افراد، با خشم و اندوه، به زندگی خود ادامه می‌دهند.

فشارهای اقتصادی، برخی از اهالی شهر را از پا درمی‌آورد ولی عده‌ای دیگر در شرایط ناموفق، استقامت به خرج می‌دهند، بعضی شورش می‌کنند و در خیابان‌ها بالا می‌آورند، ویترین مغازه‌ها را می‌شکنند و اجناس‌شان را چپاول می‌کنند و فرار می‌کنند، ولی اکثر مردم ترجیح می‌دهند به گل‌های حیاط‌شان رسیدگی کنند و آشپزخانه‌شان را مرتب نگه دارند. کم‌اند افرادی که دائم به مهمانی‌های مجلل می‌روند، ولی اکثر مردم لذت، عزت و آزادی زندگی عادی را با متانت می‌پذیرند.

عجیب اینجاست که آن روی شاد و امیدبخش سکه، هرگز به اخبار راه پیدا نمی‌کند. عناوین خبری فراوانی وجود دارند که واقعی‌اند اما منتشر نمی‌شوند:

دختر پانزده‌ساله به مادربزرگ هشتادوهفت ساله غریبه کمک کرد تا در ایستگاه راه‌آهن از پله‌های سه‌طبقه بالا برود.

معلم، بر احساساتش نسبت به شاگرد خود غلبه کرد.

مردی بعد از درنگی کوتاه، از اجرای نقشه کشتن همسرش منصرف شد.

۶۵ میلیون نفر هر شب بدون کشتن یا کتک زدن کسی به رختخواب می‌روند.

آن‌قدر روایات متنوعی از واقعیت وجود دارد که محال است بتوان ملت را، موجودیتی واحد به شمار آورد که مصمم‌ترین سازمان‌های خبری می‌توانند هرروز آن را به تصویر بکشند.

شاید اخبار خود را تصویر موثق واقعیت معرفی کند، شاید اخبار مدعی باشد که پاسخی است به سؤال لاینحل «واقعاً در دنیا چه روی می‌دهد؟» ولی توانایی فراگیر رونویسی نعل‌به‌نعل واقعیت را ندارد.

اخبار به‌صورت گزینشی از طریق انتخاب ماجراهایی که باید توجه اذهان عمومی را به خود جلب کنند و کنار گذاشتن سایر ماجراها، به واقعیت شکل می‌دهد. در اینجا قدرتی عظیم و تا حد زیادی ناشناخته دخیل است: قدرتی که درنهایت، تصویر ذهنی شهروندان از یکدیگر را پدید می‌آورد؛ قدرتی که تصورات ما را از دیگران به ما دیکته می‌کند؛ قدرتی که ملتی را در ذهنمان خلق می‌کند.

این قدرت بسیار عظیم است، چون ماجراهایی که در اخبار برای ارائه به ما در نظر گرفته می‌شود، ذهنیتمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. اگر دائماً به ما بگویند که هموطنان‌مان دیوانه و وحشی هستند، هر بار با ترس و بی‌اعتمادی از خانه قدم بیرون می‌گذاریم.

اگر به‌طور ناملموس پیام‌هایی را دراین‌باره دریافت کنیم که پول و جایگاه اجتماعی ازلحاظ اهمیت در صدر قرار دارند، زندگی معمولی‌مان در ما احساس حقارت ایجاد می‌کند. اگر غیرمستقیم به ما بگویند که همه سیاستمداران، دروغ می‌گویند، به‌تدریج آرمان‌گرایی و معصومیتمان را کنار می‌گذاریم و برنامه‌ها و بیانیه‌های آن‌ها را به باد تمسخر می‌گیریم و اگر به ما بگویند که اقتصاد مهم‌ترین شاخص عملکرد موفقیت‌آمیز کشور است و حداقل در ده سال آینده با فاجعه‌ای در این زمینه روبرو خواهیم بود، دیگر نمی‌توانیم مانند سابق به وضعیت موجود اعتماد کنیم.

پیش از آنکه فجایعی که اطرافمان را احاطه کرده‌اند موجب ناامیدی‌مان شوند، باید به خاطر داشته باشیم که اخبار، درنهایت صرفاً مجموعه‌ای است از رخدادهایی که خارج از حوزه زندگی ما اتفاق می‌افتد؛ نه بیشتر و نه کمتر.

کشور ما فقط دستی قطع‌شده، مادربزرگی مثله‌شده، جنازه سه دختر در زیر زمین، شرمساری یک وزیر، تریلیون‌ها دلار بدهی، خودکشی دو نفر در ایستگاه راه‌آهن و تصادف مهلک پنج ماشین در نوار ساحلی نیست.

مملکت ما، ابری هم هست که هم‌اکنون در حال گذر از برج کلیساست، عطوفت پزشکی هم هست که با سرنگ به بیمار نزدیک می‌شود، آن موش صحرایی هم هست که از کنار پرچین می‌گذرد، کودکی که تخم‌مرغ پخته‌اش را پوست می‌کند و مادری که عاشقانه به او می‌نگرد، کارخانه‌ای که اولین نمونه‌های موتوری جدید را تولید می‌کند و همسری که علی‌رغم کلمات نیش‌دار و نامهربانی که می‌شنود، منبع تازه‌ای از شکیبایی و گذشت را در خود کشف می‌کند.

این‌ها هم واقعی‌اند، اخباری که در مورد ملت می‌شنویم، خود ملت نیست.

اما چرا سازمان‌های خبری این‌همه بر سیاهی‌ها تمرکز می‌کنند؟ دلیل این‌همه تلخی و امید اندک چیست؟ این سازمان‌ها با ماجراهای خبری بی‌شماری روبرو هستند ولی از میان آن‌ها مواردی را انتخاب می‌کنند که در راستای نحوه تفکر آن‌ها درباره نیازهای متداول جامعه باشند. آنچه مردم در هر مقطعی برای جبران نقاط ضعف خود، بیش از همه نیاز به شنیدن آن دارند، تعیین‌کننده روند و گزینش اخبار است.

اکثر کشورها در دنیای امروز نه‌فقط دیدگاه خوش‌بینانه‌ای به وضعیتشان ندارند؛ نه‌فقط اعتماد نمی‌کنند و نه‌فقط به شکل احمقانه‌ای امیدوار نیستند، بلکه دقیقاً عکس این‌ها در موردشان صدق می‌کند. آن‌ها به دلایلی غیر از دلایلی که رسانه‌های امروزی مطرحشان می‌کنند در معرض خطر قرار دارند.

مردم به دلیل ترس، اضطراب و نومیدی، فرصت‌هایشان را از دست می‌دهند. آن‌ها به‌خوبی با فهرست بلندبالای مشکلاتشان آشنایند و از سوی دیگر، در مقابل آن‌ها به شکل فرساینده‌ای احساس ضعف، ناامیدی و حقارت می‌کنند.

آن‌ها نمی‌دانند چطور باید با شکست‌ها، عشق‌های ازدست‌رفته، نوجوانان غیرقابل‌کنترل، اضطراب جایگاه اجتماعی، آسیب‌پذیری جسمانی و رکود اقتصادی مواجه شوند.

در اینجا وظیفه دیگری هم بر عهده سازمان‌های خبری هست: وظیفه آن‌ها صرفاً این نیست که هرروز ما را از حادترین مشکلات جامعه باخبر سازند، بلکه گاهی باید احساس غرور، انعطاف‌پذیری و امید و استقامت را نیز در ما زنده کنند. زوال ملی را فقط، خوش‌بینیِ احساسی تسریع نمی‌کند، افسردگیِ بالینی القاشده از سوی رسانه‌ها نیز در آن نقش دارد.

تعریف و تمجید، معمولاً ازنظر ما عملی خطرناک و از سر احساس محسوب می‌شود، ولی این به معنای دست‌کم گرفتن نحوه شکل‌گیری واقعیت است. کودکی که به دنبال اولین عمل مهربانانه‌اش، تعریف و تمجید می‌شنود و دوست‌داشتنی خوانده می‌شود، به سمت پیشرفت در این زمینه هدایت می‌شود. تصور بر این است که کودک، درنهایت به همان فردی تبدیل می‌شود که ما با تحسین و تمجیدهای متملقانه‌مان از او ساخته‌ایم. اخبار باید در کنار تمرکز همیشگی‌اش بر فجایع و پلیدی‌ها، هرازگاهی نقش حیاتی القای امید لازم به مردم برای گذر از مشکلات را نیز ایفا کند.

اخبار، علاوه بر فاش کردن خلافکاری‌ها و صداقت به خرج دادن در مورد رنج و دردهای حاصل از آن‌ها، نباید از وظیفه ایجاد جامعه‌ای که درستکار، باگذشت و معقول به نظر می‌رسد، با هدف ترغیب مردم به مشارکت در آن غافل شود؛ وظیفه‌ای که به‌اندازۀ برملا کردن حقایق، حائز اهمیت است.»

انتهای پیام


منبع:خبرگزاری ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا