اربعین قلب مهربانی که از حرکت ایستاد



علی متقیان

«باسمه تعالی

اولین بار صدای او را از برنامه‌ای شنیدم که در دوران ستمشاهی از طریق رادیو تحت عنوان “صدای روحانیت” پخش می‌شد. در آن زمان در رادیو برنامه‌های متعددی توسط مبارزان مخالف نظام ستمشاهی از طریق رادیوهای خارج از کشور پخش می‌شد، اما این صدا، صدای دیگری بود؛ از دل برمی‌آمد و بر دل می‌نشست، صدای جناب دعایی بود، اما تفکر امام (ره) را القاء می‌کرد و پیروزی مستضعفان بر ظالمان را نوید می‌داد.

در آن روزهای سخت خفقان ستمشاهی تمام توان خود را می‌گذاشتیم تا نیم ساعت برنامه را بشنویم. وقتی موفق می‌شدیم کلامش به جان می‌نشست. او را که نمی‌شناختیم، حتی نامش را هم نمی‌دانستیم، پس از انقلاب اسلامی هنگامی که به عنوان سفیر انقلاب اسلامی در بغداد معرفی شد و درعراق استقرار یافت، در سابقه اش گفته شد جناب دعایی همان صدای روحانیت است. پس از بازگشت از عراق به فرمان بنیانگذار انقلاب اسلامی مسوولیت اداره موسسه اطلاعات به ایشان واگذار شد و تا آخرین نفس ماند و از حکم امام که تنفیذ رهبر معظم اسلامی را به دنبال داشت به کار خویش ادامه داد.

در یک مقطع کوتاهی مسوولیت کیهان را هم عهده دار شد و همزمان دو روزنامه رقیب به دست مبارک این سید امانتدار و خوش اخلاق و خوش قلب و دوست‌داشتنی اداره می‌شد.

روزی ایشان را همراهی می‌کردم، نحوه اداره و مسوولیت دو روزنامه رقیب را جویا شدم. خاطره‌ای تعریف کرد که نشان از صفات باطن و امانت‌داری سید بزرگوار داشت. 

نقل می‌کرد در روزنامه‌ها تیراژ روزنامه محرمانه است و یکی از وظایف مسول چاپ، ارائه تیراژ روزنامه به مدیرمسوول است‌.

مسوول مورد نظر در کیهان با پاکتی لاک و مهرشده وارد اتاق شد و نامه را به دستم داد، سوال کردم محتوای نامه؟ پاسخ داد تیراژ امروز. از او گرفتم و فوری آن را به او برگرداندم و گفتم نزد تو امانت باشد.

رنگ چهره‌اش تغییر کرد و خوشحالی در آن نمایان  شد. گویا با خودش فکر می‌کرد چطور آمار محرمانه را به دست رقیب بدهد.

روزی در روزنامه اطلاعات مهمانش بودم، هنوز در ساختمان خیابان خیام مستقر بود.

وقت ناهار شد، مرا به ناهار دعوت کرد، توفیق همراهی پیدا کردم. وارد سالن غذاخوری شدیم، صف کارکنان موسسه برای گرفتن ناهار نسبتا طولانی بود، در معیت این  بزرگوار درانتهای صف ایستادیم.

کارکنان موسسه  از کنار ایشان می‌گذشتند. بعضی‌ها را با القابی به شوخی صدا می‌کرد و از برخی دیگر درباره حل مشکلشان می‌رسید. بعضی سوالی داشتند درست مثل پدری که فرزندانش به بودنش افتخار می‌کردند. 

مدتی ایستادیم تا نوبت دریافت غذا شد، وقت غذا گرفتن مقداری کمی غذا گرفت، سینی‌های غذا را دست گرفتیم، دنبال جای نشستن  بودیم، به طرف میزی رفت که  آفتاب گرم تابستان برآن تابیده بود و بدین خاطر کسی از آن استفاده نمی کرد، در صندلی کنار پنجره و آفتاب نشستیم و…

خدایش رحمت کند. هرچه درباره این مرد دوست داشتنی و اخلاقی و خودساخته بنویسند و بگویند کم است.

روزی در ایسنا افتخار میزبانی اورا داشتیم. از ایشان درخواست کردم شما با حضرت امام (ره) مأنوس بودید، کمی از خاطره‌های همراهی با امام را برایمان بازگو کنید. خدایش بیامرزد با رویی باز استقبال کرد و ماجرای صدای روحانیت را برایمان بازگو کرد. 

او با روایت خاطره‌ای از بنیانگذار انقلاب اسلامی درسی به ما داد که اگر همه رسانه‌ها بدان عمل کنند، دنیای رسانه زیباتر از این‌ها خواهد شد. درس این بود؛ فرمود وقتی امام مطلع شد ما در رادیو برای مردم سخن می‌گوییم، سوال کردند دررادیو برای مردم چه می‌گویید؟ بنده دفتری را که از قبل آماده کرده بودم و مطالب آن را در رادیو خوانده بودم را خدمت امام تقدیم کردم، دو روز بعد مرا صدا زد و دفتر را برگرداند و فرمود دو کار را انجام ندهید. عرض کردم چه کاری، فرمودند هرگز دروغ نگویید و به کسی دشنام ندهید. عرض کردم کجا چنین خطایی صورت گرفته! فرمودند در یک‌جا گفته‌اید رهبر نهضت یک متر زمین ندارد، خیر من در خمین زمین‌هایی دارم که از پدرم به ارث رسیده است و این گفته شما درست نبود. عرض کردم کجا بدزبانی شده، فرمودند شما به اشرف، خواهر محمدرضا نسبت ناروا داده‌اید. حتی به دشمن هم نباید ناسزا گفت.

خدایش بیامرزد شاگرد مکتب امام بود و با امام زندگی کرده بود و در تمام دوران مسئولیتش در رسانه به نصیحت امام عمل می کرد، عاش سعیدا و مات سعیدا.

خدایش رحمت کند. مردی متواضع و عملا استاد اخلاق همگان بود.»
 

انتهای پیام


منبع:خبرگزاری ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا