آوینی به زبان باقی دست یافت و معلم شد


نشست تخصصی «در آیین آوینی» به مناسبت سی‌امین سالگرد شهادت مرتضی آوینی 20 فرودین ماه، با حضور وحید یامین‌پور، محمدحسین بدری و مهدی جمشیدی برگزار شد.

از فروبستگی تمدنی تا روح یک جهان بی‌روح

به گزارش روابط عمومی دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها، در ابتدای این نشست، وحید یامین پور، شهید آوینی را از معلم‌های انقلاب اسلامی برشمرد و گفت: انقلاب اسلامی فرصتی بود که امام، پنجرة عالم جدیدی را روی ما گشود. به‌تعبیری که پست‌مدرنیست‌ها دارند، غرب و مدرنیته، تمام امکانات خود را بالفعل کرده و آینده‌ای پیش رو نداشت. در این نقطه که با یک فروبستگی تمدنی در غرب مواجه‌ایم، به یکباره در جهان، راه جدیدی در تاریخ باز شد. کاری که امام با ایران و کسانی که در شعاع او قرار گرفتند کرد، باعث شد تا آن‌ها وارد عالم جدیدی شوند و این عالم جدید، امکانات جدیدی برای این افراد فراهم نمود و ما را از فروبستگی تاریخی برون کشید؛ چیزی که فوکو از آن با تعبیر «روح یک جهان بی‌روح» یاد می‌کند. این عالم جدید که درای امکانات جدیدی‌ست، نسبت‌های تازه‌ای را با همه چیز ایجاد می‌کند. مثلاً همة جهان از جنگ یک تعبیر دارند، اما امام می‌فرماید که جنگ، نعمت یا برکت است. به این‌ترتیب شیوة اندیشیدن جدیدی در مورد همه عناصر عالم ایجاد شده است.

نویسنده کتاب «ماجرای فکر آوینی» در ادامه با اشاره به قابلیت‌های فهم جدیدی که پس از انقلاب فراچنگ جامعه ایرانی به دست آمده است، گفت: این فهم جدید و درکی که نسبت به آن پیدا کرده‌ایم، باید به بیان برسد. آوینی یکی از معلم‌هایی‌ست که زبان این بیان را داشت. نسبتی که انسان‌ها با درک و فهم پیدا می‌کنند، یا از طریق هنر بیان می‌شود و یا از طریق بیان حکمی و از سوی حکما ابزار می‌شود و شهید آوینی هر دو ویژگی را داشت. در روایت فتح به‌عنوان یک اثر هنری که تجلی خود اوست، با روایت دیگری از عالم جنگ مواجه می‌شوید. آوینی تنها جنگ را روایت نمی‌کند و درباره زمین و زمان سخن می‌گوید. او به حکمت تشرف یافته و به زبان باقی دست یافته بود و معلم شد. روایت فتح آوینی، به ما می‌آموزد که انقلاب اسلامی، چه بشری را متولد کرده و چه انسانی با چه افقی خلق شده است. روایت فتح، روایت انسان انقلاب اسلامی‌ست.

«فصوص الحکم» انقلاب اسلامی در آثار آوینی

این فعال رسانه‌ای به بعد حکمت آوینی نیز پرداخت و از تجلی آن در مقالات و کتاب‌های او یاد کرد و گفت: مثلاً محی‌الدین در «فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» آن‌چه را به رشته تحریر درآورد که بایزید بسطامی و ابن‌جنید به جان آزموده بودند، آن چه ما دیدیم، او می‌دانست. آوینی نیز «فصوص الحکم» انقلاب اسلامی را در آثارش برای ما باقی گذاشت و راز این هستی را که در این تاریخ محقق و خلق شده را عیان کرد و نشان داد پس و پشت خالقان انقلاب، کسانی که به جبهه رفتند و آن‌هایی که برای کشته‌شدن و فدایی امامشان شدن از هم سبقت گرفتند چیست؟ او این راز را برای ما برملا کرد؛ چرا که آوینی در آن عالم زیست و حضور داشت و با درک آن توانسته بود، روایتش کند.

زبان آوینی، گشوده، پرمغز و پرمضمون است

در ادامه این نشست یادواره‌ای، مهدی جمشیدی، هیئت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ایراد سخنرانی پرداخت و با نقد این موضوع که در بارة شهید آوینی بسیار گفته‌ایم اما آثار او را چندان نخوانده‌ایم گفت: به نظر می‌رسد آوینی اکنون شخصیتی در خلاء است که روایت‌های ما او را می‌سازد، درحالی‌که آوینی دارای ده جلد کتاب بوده و در حد توانش نوشته و فیلم ساخته است. از سویی آنقدر زبان او گشوده و پرمغز و پرمضمون است که تنها می‌توان نسبت به حرف‌هایش تعلیقه‌ داشت.

این پژوهشگر فرهنگی با محور قراردادن موضوع وفاق به سراغ مقاله‌ای از کتاب «آغازی بر یک پایان»، تالیف مرتضی آوینی رفت و اظهار داشت: مسئله آوینی در این مقاله، تأمل در باب کیفیت تکوین وفاق است، به این معنی که وفاق چگونه شکل می‌گیرد. از نظر او، وفاق، امری قراردادی و برساخته نیست. سیر تکوین وفاق اجتماعی، بی‌هیچ تردید از درون انسان‌ها به سوی بیرون آن‌هاست و چون درونی‌ست، اعتباری و قراردادی نیست. از نگاه این شهید، جمهوری اسلامی، خود معلول و نتیجه یک وفاق است. وفاق زمانی حاصل می‌شود که جامعه بر امری معین، به اتحاد و اتفاق دست یابد و همچون فردی واحد عمل کند. از سوی دیگر از منظر آوینی، هرآن‌چه عموم مردم بر آن اتفاق نظر داشته باشند، حقیقت نیست و رأی اکثریت مردم لزوماً محترم نخواهد بود.

او با نقد شخصیت برساخت‌شده از شهید آوینی به‌عنوان یک صلح کلی‌ که بر همه لبخند می‌زند و چتر فراگیری‌ که همه را ذیل خود جای داده است، گفت: آوین در خلق‌‌وخوی شخصی این ویژگی را داشته، اما از تفکری شجاع، صریح و گاه گزنده هم برخوردار بود.

دین، توافق اجتماعی ماندگار است

جمشیدی با ادامه بحث وفاق از نظر آوینی افزود: آوینی وفاق را شرط تشکیل و لازمة بقای حکومت می‌داند و معتقد است، عدم اقبال مردم باعث اسقاط تکلیف شده و والی دیگر تکلیفی بر گردنش نیست. او وفاق را حاصل تحول درونی می‌داند و امت یا ملت را نتیجه وفاق قلمداد می‌کند. آوینی باور دارد که دین مولد اصلی وفاق است؛ چرا که عمیق‌ترین، حقیقی‌ترین و ماندگارترین امر است. او می‌گوید، هر تغییر اجتماعی، لاجرم بر یک تحول انفسی مبتنی‌ست و تا این امر درونی و انفسی رخ ندهد، وفاق حاصل نمی شود. دین در جهت تشکیل یک امت واحد در عرض سرزمین، تاریخ، آداب و سنن و زبان مشترک واقع نمی‌شود، بلکه سایر اشتراکات اگر در طول دین واقع نشود، قدرت ایجاد یک امت را ندارد؛ لذا دین دست تصرف به سوی ماهیت دراز می‌کند و جوهرة آن‌ها را تغییر می‌دهد. از نظر آوینی، تنها توافق اجتماعی ماندگار دین است، امور دیگر هم می‌توانند توافق ایجاد کنند، اما به‌صورت کوتاه‌مدت.

نویسنده کتاب «مقاومت انقلابی در برابر تهاجم غربی» به اندیشه شهید آوینی در خصوص فروپاشی تمدنی غرب نیز اشاره کرد و گفت: از نظر آوینی، تحول انفسی انسان‌ها در حرکت به سوی عالم معنویت است که مبداء فروپاشی محسوب می‌شود. تمدن غربی، امکان فروپاشی درونی از سوی کسانی را دارد که در دل این تمدن حضور دارند و تمدن غرب می‌پندارد که آن‌ها را استحاله کرده و در خدمت خود گرفته است. آوینی نتیجه می‌گیرد که حتی تمدن جدید در لایة آغازین خود حاصل وفاقی مبتنی‌بر دین بوده، البته کژروایتی از دین.

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به مبحث نیروهای میانجی برای بقای حکومت نقب زد و افزود: گفته می‌شود، جمهوری اسلامی، احزاب را به‌عنوان نیروهای میانجی از بین برده و این مسئله میان حاکمیت و جامعه اصطکاک ایجاد کرده است، این درحالی‌ست که آوینی در زمانه خود معتقد است، حزب‌بازی و گروه‌گرایی به ترجیح منافع حزب بر حقیقت می‌انجامد و در همین روزها، عملکرد هر دو جناح چپ و راست، شاهدی‌ست بر این مدعا که یک حزب خواه‌ناخواه، منافع حزبی خود را بر حقیقت ترجیح می‌دهد. یعنی حزب، راه علاج نیست.

در گذر از شریعت به ولایت

جمشیدی ادامه داد: از نظر آوینی، حتی امور عدمی هم نمی‌تواند مایة وفاق باشد و در تجربة انقلاب اسلامی، وفاق ‌بر دشمنی مردم با نظام شاهنشاهی مبتنی نبود و اگر امام نمی‌گفت مردم شورش کنند، آن‌ها نمی‌شوریدند. او در مورد وفاق مبتنی بر دین به باطن دین قائل بود و وفاق را در نسبت با ظاهر دین یا شریعت نمی‌دانست. از نظر او بسنده کردن به ظاهر در حد نماز و روزه و امر به معروف می‌تواند تبدیل به صورت‌هایی شوند که درونشان اضداد خود را پنهان کرده‌اند. آوینی از این منظر، ولایت را باطن شریعت می‌دید. همچنین آوینی قائل به این نکته بود که ما نمی‌توانیم به تکنولوژی و عالم جدید پشت کنیم، اما هرگز نمی‌توانیم بر محور آن، چنان‌چه در غرب رخ داده است، وفاق اجتماعی ایجاد کنیم؛ چراکه توسعة تکنولوژی در غرب با غلبة سرمایه‌داری و نفی شریعت ملازمت داشته است.

اخوت، دائرمدار نعمت ولایت است

یامین‌پور در بخش دیگری از سخنرانی خود در نشست «در آیین آوینی» به تعبیر «انماالمومنون اخوه» گریزی زد و بحث وفاق در اندیشه آوینی را از این رهگذر پی‌گرفت، او در این باره افزود: این آیه، صرفاً به این معنا نیست که مؤمنین با یکدیگر برادرند، بلکه به این معنی‌ست که تنها مؤمنین می‌توانند با هم برادر باشند و این امکان برای دیگران وجود ندارد، چون اخوت دائرمدار نعمت ولایت است و ولایت رشته‌ای‌ست که جان‌های مؤمنین را به هم پیوند می‌دهد. به‌تعبیر فارابی الفت ایجاد می‌کند که آن هم جان‌مایة اجتماع است. طبق قرآن هیچ رشته‌ای وجود ندارد که قلب انسان‌ها را به یکدیگر متصل کند، جز رشته الفت الهی؛ لذا کسانی که زیر رشته ولایت‌الله هستند، با هم پیوند قلبی دارند و برادرند و حتی حالاتشان به‌لحاظ انفسی با هم مرتبط است. به تعبیر امام، یوم‌الله در چنین فضایی خلق می‌شود و حوادث بزرگ تاریخ در آن رقم می‌خورد. یوم‌الله خاص مؤمنین و رشته‌ای‌ست که آن‌ها را به هم وصل می‌کند و در تعابیر اسلامی، قطع این رشته، به‌عنوان کیفر برخی گناهان مطرح شده است. شهید آوینی جان وفاق را ولایت می‌داند.

او در ادامه با تکیه بر مفهوم همبستگی اجتماعی گفت: اکنون در شرایطی هستیم که عامل آفات اجتماعی چون خودکشی ناشی از گسست اجتماعی فرض می شود، هرچند این نظریه درست است، اما خودکشی یا به‌تعبیری مرگ خودخواسته، حاصل گسست از رشته ولایت است. اگر همبستگی اجتماعی ناشی از قرارداد اجتماعی باشد، گسست و شکاف رخ می‌دهد، زیرا در توافق اجتماعی، الفتی نیست. در جامعة لیبرال ـ سرمایه‌‌داری، وفاق مبتنی‌بر توافق اجتماعی‌ست که در تقسیم کار و ندریدن همدیگر ریشه دارد و پلیس قدرتمند و خشنی هم ناظر آن توافق است.

این استاد دانشگاه آزاد اسلامی به موضوع نفس واحده نیز اشاره کرد و گفت: انسان کبیر دارای حالاتی‌ست. در ایام سال و در روزگارش، سرگرم تحولات مادی‌ست و همین موضوع باعث ناراحتی و عصبانیت او می‌شود. در لحظاتی هم حالاتی در او بروز می‌کند. همة ما با این تجربه روبه‌رو شده‌ایم. به‌عنوان مثال این‌که ما چقدر به مادرمان علاقه داریم؟ چه زمانی علاقه ما به او تجلی می‌کند؟ مثلاً زمانی که مادر در بستر بیماری‌ست، اعضای خانواده درمی‌یابند که او و همدیگر را بیشتر از همیشه دوست دارند؛ گویی عاطفه‌ای که در کنجی پنهان بوده، خود را نشان می‌دهد و آن‌ها می‌فهمند که یک فرد را چقدر دوست دارند. آدم‌ها همیشه واقف و شاهد رابطه خود با دیگران و اشیاء نیستند و در لحظاتی خاص متوجه این موضوع می‌شوند؛ این در حالی‌ست که مثلاً ممکن است در دوره‌هایی رابطه‌شان با خانواده‌شان به‌هم خورده باشد، اما در لحظه‌ای این عاطفة پنهان خود را بروز می‌دهد. انسان همیشه در این لحظات نیست و آن‌ها گاهی رخ می‌دهند. حال حقیقت رابطه انسان با مادرش کدام است؟ آن لحظه مکشوف ناگهانی یا روزهای دیگر سال که در آن لحظه نیست؟ چون مدت زمان لحظات دیگر طولانی‌تر است، پس آن لحظة ناگهانی، حقیقت رابطه نیست؟ آیا چون ما زمان طولانی‌تری را در خیابان در حال درگیری با هم هستیم، حقیقت رابطة اجتماعی ما شکست، گسست و آن عدم الفت است یا آن زمان که در یک تشییع جنازه شرکت می‌کنیم و گویی همه با هم خواهر و برادریم؟ حقیقت رابطه ما در آن لحظات خاص است که در اغلب اوقات سال از آن غفلت می‌کنیم. آوینی وفاق را در هشت سال جنگ دید، وفاقی که باعث می‌شد تا در آن دوران مردم همدیگر را دوست داشته و از خودگذشتگی کنند؛ چیزی که امروزه در مراسم اربعین شاهد آن هستیم و ایثار را در آن روزها می‌بینیم. از نگاه آوینی برای توسعه این لحظات خاص در سال، باید به جان‌مایة الفت بازگردیم و رشته ولایت را با هنر و دین به یکدیگر تذکر دهیم.

واقعیت اجتماعی از نحوة سیاستگذاری ما فاصله دارد

جمشیدی در بخش دوم سخنان خود به مناظری در مبحث سیاستگذاری اشاره کرد و گفت: نخستین منظر، دوگانه جامعه فقهی ـ جامعه اخلاقی‌ست که توسط سروش طرح شده است. گفتیم که از نظر آوینی چون شریعت نمی‌تواند ملاک باشد، پس جامعه فقهی غلط است، اما باطن دین اهمیت دارد، در حالی که سروش از اخلاق سخن می‌گوید. او اخلاق را از دین جدا می‌کند و بر این باور است که ما تنها به دین و رساله‌های عملی بسنده کرده‌ایم. مقابل جامعه فقهی، جامعه باطنی، قدسی و ملکوتی‌ست که فقه را کنار نمی‌زد، درحالی‌که جامعة اخلاقی، فقه را کلاً کنار می‌نهد. دوم، سیاست هویت و سیاست تمایز است که در ادبیات غرب به‌شدت رواج دارد و با قائل بودن به نسبیت، هیچ حق و باطلی را متمایز نمی‌کند. از منظر این سیاستگذاری یا باید الگویی برای حقانیت وجود داشته باشد، یا هیچ امری بر هیچ امر دیگری ترجیح ندارد؛ لذا از این منظر مهندسی فرهنگی و یا سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی غلط است. در سومین منظر، سیاست هدایت ـ سیاست رضایت مطرح می‌شود که در توافق اجتماعی حضور دارد. رضایت، مبتنی بر لذت و هدایت بر اساس حق است، اگر حقی وجود دارد باید به سمت او رهنمون کرد.

جمشیدی ضمن اذعان به این نکته که واقعیت اجتماعی از نحوة سیاستگذاری ما فاصله دارد، اظهار کرد: لحظات برجسته تاریخی ما جنسی فقهی ندارند، مثلاً به خلوتی مساجد ما خرده می‌گیرند، اما اربعین یا تشییع حاج قاسم از جنس لحظات باطنی تاریخ ما هستند که ولایت و باطن شریعت‌اند. مثلاً فردی به تشییع جنازه حاج قاسم می‌آید، اما نماز میت را نمی‌شناسد. حرف آوینی مصداق اجتماعی دارد، اما مصداقش را در حاکمیت نمی‌بینیم، یعنی سیاست در واقعیت اجتماعی ریشه ندارد؛ لذا در مراسمی چون تشییع حاج قاسم، جنبة قدسی باطن مغلوب می‌شود، منتها سنجه‌ها و شاخص‌های ما چیز دیگری‌ست.

غلبه دین فطرت بر امپریالیسم ارتباطی

او در پایان اظهاراتش خاطرنشان کرد: در تفکر آوینی آمده است که گسترش رسانه‌هایی چون ماهواره نباید ما را مرعوب کند، چون دین اسلام دین فطرت است و این فطرت باعث می‌شود که سلطنت آن‌ها کوتاه‌مدت باشد. از منظر او، غرب از نظر رسانه‌ای هم فروخواهد ریخت. از سوی دیگر آوینی باور داشت، امپریالیسم ارتباطی، عناصر منافی با ماهیت کنونی خویش را در ذات خود دارد. او معتقد بود، اگرچه شبکة قاچاق ویدئویی، وفاق اجتماعی ما را بر محور دین و اخلاق مذهبی تهدید می‌کند، اما این عرضه آوردگاه مبارزه‌ای عظیم است که بین آدم و دعوات شیطانی‌ نفس اماره‌اش حضور دارد. شیطان از سوراخ‌هایی که شبکة‌ ویدئویی در خانه‌ها گشوده است، سرک می‌کشد. باید این شبکه را کنترل کنیم، اما در عین حال راه سوءاستفاده از این مرزهای فروریخته بر ما بسته نیست.

متون رسانه‌ای ما شبیه کیفرخواست دادسراست 

در پایان جلسه نیز دبیر علمی نشست، محمدحسین بدری، گفت: سال 1371، سمینار سینمای بعد از انقلاب برگزار شد که آن زمان آوینی مقاله‌ای در این سمینار ارائه کرد، اما اهالی حوزه سینما که برخی اسامی چهره‌های هستند، با او برخورد نسبتاً تندی می‌کنند و اظهار می‌دارند که اگر حرف‌های شما درست باشد، عارفان و سالکان باید به فیلم‌سازی روی بیاورند. این سینماگران نمی‌فهمیدند که توحید عمیق و تقوای عملی با آدمی چه می‌کند و اگر کسی با این درک به سراغ فرهنگ و هنر برود، چه اتفاقی ممکن است، رخ دهد. ما هم آن سطح از توحید و تقوای راستین و عمیق را تجربه نکرده‌ایم و نمی‌دانیم که با آن چگونه می‌توان در رسانه اثرگذار بود. به نظر می‌رسد به‌لحاظ رسانه‌ای می‌توان به آوینی نظر داشت؛ اینکه او چگونه توانست به رسانه وارد شود و کلک‌های تکنسین‌های رسانه‌ای را برملا کرد.

این روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادامه داد: بیشتر کسانی که در رسانه فعالیت می‌کنند، فهمشان از آن بسیار اندک است و آن را صرفاً وسیله‌ای قابل استفاده می‌دانند. در دو دهة گذشته، ما بسیار به عقب بازگشته‌ایم و حضور افراد کم‌سواد و با سواد سطحی در رسانه‌ها توسعه یافته‌ و اقبال آن‌ها از سوی مردم به همین جهت کم شده است. همچنین متون رسانه‌ای ما شبیه کیفرخواست دادسراست و ارتباطی با واقعیت موجود پیدا نمی‌کند. در حالی که آوینی هنرمندی‌ست که برخلاف غالب افراد این فضا، چپ نیست و فرد مومن و متدینی‌ست که برعکس غالب افراد این فضا راست نیست. او نوعی ایمان در فضای فرهنگ و رسانه ایجاد کرده است. حرف‌های آوینی در کتاب‌هایش جوری از نظر ما دور است که گویی از اول نبوده و نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا