«عطایی»، عطای مطبوعات را به لقایش نبخشید



ایسنا/زنجان جمشیدخان ‌عطایی، پیر مطبوعات زنجان در ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.

یوسف قزلباش ـ بچه بودم، نمی‌دانم اوایل‌اش بود یا اواخرش، اما می‌دانم که دهه شصت بود. به قدری کوچک بودم که پله‌های ساختمان عکاسی شیوا که امروز برای‌مان تنگ و کوچک است، آن موقع برای من بزرگ و بلند بود؛ اما مجبور بودم برای رسیدن به دفتر نمایندگی روزنامه اطلاعات، همه را علی‌رغم اینکه برای بچه‌ای به سن و سال من سخت بود، طی کنم و همه این‌ها به خاطر عشق و علاقه‌ای بود که پدرم با نوع کارش در من ایجاد کرده بود؛ آری عطایی اولین کسی بود که مرا با واژه مطبوعات آشنا کرد.

آن‌ روزها، ابعاد روزنامه اطلاعات در قد و قواره خودم بود و به جرأت می‌توان گفت که روزگار، روزگار پادشاهی مطبوعات بود، این را از خستگی ناشی از مشتریان زیادی بود که داشتم؛ راستش را بخواهید من هیچ ابایی از اینکه بگویم از سن کودکی در عرصه مطبوعات بوده و بعدها به واسطه اتفاقات خواسته و ناخواسته وارد این عرصه نشده‌ام، ندارم. آری من از دوران نوجوانی روزنامه‌ها را هر روز اول صبح به مشتریانش می‌رساندم، بدون اینکه به درسم لطمه بزند، کاری که امروز گاهی اوقات سر تقاطع‌ها می‌بینیم.

حالا دیگر خبری از آن مشتریان پر و پا قرص نیست و بسیاری از آن‌ها به رحمت خدا رفته‌اند؛ گویا با رفتن‌شان رونق روزنامه‌ها و در کل مطبوعات نیز از دنیای کوچک من رخت بر بست. بزرگ‌تر که شدم، پدرم دست مرا گرفت و به همان جایی برد که در دوران کودکی بارها گذرم بدان‌جا خورده بود اما این‌بار قرار بود کاری را شروع کنم که برای همیشه با من خواهد ماند، وقتی از زیر عینکش که دو بند آویزان داشت، مرا نیم‌نگاهی کرد، به پدرم گفت شما تشریف ببرید و من ماندم و عطایی.

سال ۷۷ بود و اوج مطبوعات؛ البته بخش عمده‌ای از این قله‌نشینی مطبوعات به خاطر نبود، رقیبی سرسخت به نام فضای مجازی بود. روزهای سه‌شنبه، ساختمان عکاسی شیوا مملو از خانواده‌هایی بود که برای تهیه هفته‌نامه پیک سنجش صف می‌کشیدند و دست‌آخر هم چون تعداد نسخه‌هایی که به زنجان می‌آمد کمتر از تقاضا بود، دست از پا درازتر به خانه بازمی‌گشتند؛ اما یادم هست مرحوم عطایی یک نسخه برای کسانی‌که می‌خواستند آن را مطالعه کنند، بایگانی می‌کرد، کاری که این‌ روزها کسی حال و حوصله این کار را برای راه انداختن کار مردم ندارد.

زمانی‌که برای اولین‌بار دست به قلم شدم تا مطالبی را به عنوان خبر به رشته تحریر دربیاورم، دستانم می‌لرزید. با اینکه بارها این خطوط را تمرین کرده بودم اما نمی‌دانم چرا هنگام آزمون اصلی برای ارسال اولین خبر به تهران، دستم با قوت به روی کاغذ سوار نمی‌شد تا اینکه مرحوم عطایی گفت، همان‌طوری بنویس که در طول چند ماه می‌نوشتی، با این تفاوت که این‌بار این خبر قرار است در روزنامه سراسر اطلاعات به چاپ برسد و بدان مخاطبانت همه مردم ایران هستند.

۲۴ بهمن سال ۷۷ را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم، اولین کار حرفه‌ای من با عنوان «تعداد داوطلبان شرکت در اولین دوره انتخابات شوراهای اسلامی استان زنجان» به چاپ رسید. بعد از آن روز، اولین کاری که انجام می‌دادم، باز کردن صفحه شهرستان‌های روزنامه اطلاعات بود و هیچ‌گاه این ذوق در من سرد نشد، ذوقی که خبرنگاران امروز حتی برای اولین خبر خود هم ندارند، شاید امروز به جای نوشتن خبر و گذاشتن آن در پاک نامه و ارسال به تهران، مسیر نوشتن خبر تا رفتن آن بر روی خروجی کوتاه شده و همین مسئله ذوق سرشار از این کار را نیز کوتاه‌تر کرده است.

خیلی وقت‌ها و زمانی که خسته راه سفر به شهرستان‌ها بودیم، او کماکان در دفتر می‌ماند و کار می‌کرد و من از فرط خستگی پا به فرار می‌گذاشتم. روزهای پایانی سال که حجم کار چه در حوزه توزیع و چه در حوزه خبر چند برابر می‌شد، گاهی به هنگام نوشتن خبر، توان مقابله با خستگی را نداشتم. امروز که به آن روزها فکر می‌کنم، این اطمینان را به خود می‌دهم که باید سال‌ها پیش عطایی این حرفه را به لقایش می‌بخشیدم، اما خستگی‌ناپذیر بودن مرحوم عطایی، ما را نیز به ادامه کار دلگرم می‌کرد.

یادداشتم را باید کوتاه کنم، مثل خبرهایی که امروز کوتاه شده است. سال‌ها گذشت. ساعاتی که همه در خواب بودند، پیر مطبوعات زنجان هر روز صبح ساعت ۵ در دفتر نمایندگی را امیدوارانه‌تر از روزهای گذشته با ذکر «خدایا به امید تو» باز می‌کرد. در مقطعی که شاهد بسته شدن روزنامه‌های زیادی بودیم، این مرد اجازه نداد راهی که در پیش گرفته است، در نیمه راه به بن‌بست برسد. با ظهور روزنامه‌های جدید با تفکرات سیاسی متفاوت، باعث شد تا نوع قلم‌فرسایی ما نیز در این عرصه دچار تغییر شود، هر چند چارچوب همان چارچوب بود.

اگر بخواهم به این یادداشت خاتمه دهم، باید از خط بسیار زیبای آن مرحوم، خاطراتی که از دوران بسیار دور تعریف می‌کرد و … بگذرم و می‌گذرم، چون روزی که قرار بود مثل همیشه ساعت ۵ صبح، خود را از رختخواب جدا کند، ترجیح داد به یک استراحت طولانی برود و او امروز تا ساعاتی دیگر در دل خاک آرام می‌گیرد. امروز که به آرشیو اخبار روزنامه‌های اطلاعات، انتخاب، آفرینش، جام‌جم، صبح امروز و … نگاه می‌کنم، همراهی آن مرحوم را می‌بینم.

جمشیدخان ‌عطایی در دورانی نقاب در چهره خاک کشید که اوضاع و احوال مطبوعات نیز کج‌ دار و مریز دنبال می‌شود. امروز دیگر کسی حاضر نیست خود را در راه مطبوعات پیر کند، امروز همه ما به دنبال کوتاه کردن مسیر موفقیت‌شان هستند، برخی از فعالان این عرصه، بدون اینکه مصائب این حوزه را متحمل شوند، به درجه ژنرالی می‌رسد و این همان آفتی است که رسانه‌های استان به آن دچار شده است.

آری، خبرنگاری با پیر بودن، با پیر ماندن و با پیر یاد گرفتن می‌خواهد. امروز که سال‌ها است حوزه خبر را در رسانه‌های نوشتاری ترک کرده و مشغول یادگیری در کنار همکاران ایسنا هستم، خدا را شاکرم که کارم را از دوران کودکی در این عرصه، آن هم با موزعی روزنامه اطلاعات در کنار باسابقه‌ترین برد شروع کردم و امروز این راه کماکان ادامه دارد. روحش شاد.

جمشیدخان عطایی، پیر مطبوعات زنجان که بیش از هفتاد سال عمر پربرکت خود را در راه آگاهی و دانایی مردمان ایران‌زمین صرف کرد از سال ۶۳ و با روزنامه اطلاعات کار خود را در زنجان آغاز کرد. آن مرحوم متولد سوم مهرماه ۱۳۱۳ در ارومیه و بزرگ شده تهران بود. در دوران جوانی و به دلیل علاقه زیادی که به نوشتن داشت، به سمت کار در روزنامه رفت.

وی از سال ۱۳۲۷ به استخدام روزنامه اطلاعات درآمد و این آغاز هفتاد سال کار در عرصه روزنامه و مطبوعات کشور است. مرحوم عطایی بعد از بازنشستگی در عرصه نوشتن، سرپرستی روزنامه اطلاعات را در چند استان‌ عهده‌دار می‌شود.

انتهای پیام


منبع:خبرگزاری ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا